گزارش اسماعیل عبدی از دیدار با #منظر_ضرابی و #عباس_صادقی اسوه های #دادخواهی و #ایستادگی

گزارش اسماعیل عبدی از دیدار با #منظر_ضرابی و #عباس_صادقی اسوه های #دادخواهی و #ایستادگی



۲۱ دیماه ۱۴۰۲ با اعضای #کانون_صنفی_معلمان به دیدار بانو #منظر_ضرابی همکار محترم بازنشسته مان رفتیم که مظلومانه چهار تن از عزیزانشان را درانفجار هواپیمای مسافربری اوکراین از دست داده اند.

ایشان متولد کرمانشاه و دارای مدرک لیسانس بازرگانی ست و از ابتدای استخدام در آبان ۵۷ تا ده سال در دبیرستانهای اسلام آباد و کرمانشاه خدمت کرده و در طول مدت جنگ ایران و عراق در مناطق جنگی تدریس کرده است. سپس در سال ۶۷ به منطقه ۱۶ تهران و پس از هشت سال به منطقه ۱۱ رفته و تا بازنشستگی در این منطقه مانده اند.

در حالی این شعر در ذهنم مرور میشد

«از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است 

وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است»

با عرق شرم بر پیشانی و خاطری حزین نمی دانستیم چگونه نزد ایشان برویم،حتی پس از ۴ سال روی رفتن نزد این مادر ارجمند را نداشتیم. 

با زخمی التیام ناپذیر و دردی جانکاه هر طور بود خود را به منزل ایشان رساندیم .

این #معلم شریف با روی باز پذیرای همکاران شد و فرمود کار شما عزیزان خیلی ارزشمند است و من هم در تجمعاتی که برای آزادی #معلمان_زندانی بوده شرکت می کردم . به یاد شعر شاملو افتادم «در اینجا چار زندان است...»

و افزودند در تمام مدت خدمت، عشق به معلمی و دانش اموزان سبب شد که سختی و شکنجه کار کردن با برخی مدیران و مربیان پرورشی را تحمل کنم.

سپس جناب #عباس_صادقی همسر بزرگوار ایشان از وکلای با سابقه و خوشنام دادگستری که پس از فاجعه پروانه وکالتش تمدید نشده است و با خشم و اشک و آه و حسرت تمام وقت و با دقت مسائل حقوقی ماجرا را دنبال کرده است شرح مبسوطی از فاجعه رخ داده ارائه کرد و افزود ما #دادخواه هستیم و مطالباتمان جدی ست و هرگز از خون عزیزانمان نمی گذریم. 

خانم #شهین_شکویی از داغداران و خانواده های دادخوه نیز حضور داشتند که دختر بزرگوارشان #نیلوفر_ابراهیم و داماد گرامی شان #سعید_طهماسبی را از دست داده اند.

ایشان نیز به بیان ابعادی از ماجرا پرداختند.

در تمام مدت بانو ضرابی در حالی که بغض هایش را فرو می خورد گفت: سی سال تمام به فرزندان این آب و خاک خدمت کردم و بچه هایم را به دندان گرفتم و در جنگ، سه سال به دلیل مبارزه با خرافات مجبور به دفترداری ۳۶ ساعت در هفته شدم و راه های دور تا ۶۵ کیلومتر مدرسه را با کمترین امکانات طی کردم و نهایتا نتیجه زحماتم شد "پرپر کردن چهار گل باغ زندگی ام" 

حال «از قاضی این شهر شکایت به که گویم؟!»

در سکوت اندوهبار جمع اشکهای این مادر سرافراز جاری شد و گفت: پسرم #الوند_صادقی در اردیبهشت ۶۹ به دنیا آمد. فوتبال و تنیس را خوب بازی می کرد و برای رقبا کری می خواند و می خندید طوری که هنوز در و دیوار خانه صدای خنده هایش را انعکاس می دهد. الوند ریاضی خواند و موفق به دریافت مدرک فوق لیسانس مهندسی صنایع شد. 

دخترم #سهند_صادقی هم کارشناسی ارشد شیمی داشت و در شرکت راسن کار می کرد. همکارانش او را آرام و عمیق و سنگ صبور دوستان توصیف می کردند که رازهای ناگفته شان را به او می گفتند.پس از مهاجرت به کانادا دوره های تخصصی داروسازی را در تورنتو گذراند و در شرکت کازمتیکالب مشغول به کار شد.

#نگار_برقعی همسر الوند دختری دوست داشتنی،نخبه و باهوش بود که در دانشگاه مک گیل مونترال در رشته تغذیه ادامه تحصیل می داد.

نوه نازنینمان #سوفی ۵ ساله بود و پیش دبستانی می رفت. تازه داشتیم قد کشیدنش را تجربه می کردیم که این جنایت هولناک رخ داد و بزرگترین غمهای عالم بر دلمان نشست و با بروز فاجعه و این جدایی دردناک، ضربه سنگینی بر خانواده ما وارد شد طوری که حتی روانشناس ها نسخه ای التیام بخش برایمان نداشتند.

ما دو راه داشتیم یکی آنکه خود را به قدرت ویرانگر افسردگی بسپاریم و نابود شویم و دیگر آنکه برای شادی روان عزیزانمان، یادگاری فرهنگی بنا کرده و البته #دادخواهی کنیم.ما راه دوم را انتخاب کردیم و با آن که نخستین وظیفه خود را #دادخواهی می‌دانستیم اما برای تداوم راه فرزندانمان، تصمیم گرفتیم زنگ مدرسه‌ای را به صدا در آوریم و

«دست در دست هم دهیم به مهر »

در ادامه به همراه همسرم با گروه #همبند آشنا شدیم که خیر مدرسه ساز بودند و چون الوند خیلی #سیستان و #بلوچستان را دوست داشت ما نیز در پی آن بودیم اندکی از محنت مردم مناطق محروم بکاهیم.

برای ساخت مدرسه، روستای همت آباد بخش زرآباد شهرستان #کنارک را انتخاب کردیم که دختران آن در دبیرستان در وضعیت سختی درس می‌خواندند،راه‌شان دور بود و حتی تعدادی از آنها به دلیل نبود دبیرستان در روستا، ترک تحصیل کرده بودندهمسر سهند؛ #وحید_امامی ،نیز برای زنده نگاه داشتن یاد و خاطره او در روستای چشمه میران جوانرود استان کرمانشاه مدرسه ای بنا کرد.

در راه بازگشت به منزل به شرف و بزرگواری خانواده هایی که عزیزانشان در خون نشستند و آنها ضمن دادخواهی برای جوانان سرزمنینمان مدرسه ساخته اند فکر می کردم .

«سلسله ی موی دوست حلقه ی دام بلاست

هرکه در این حلقه نیست فارغ ازین ماجراست»



Report Page